tg-me.com/AtLeastLiterature/37
Last Update:
🖋 مجموعه پستهای دانیال حقیقی درباب حال و روز این روزهای کتابهایش و وضعیت ادبیات و شرایطی که خیلیها گرفتارش هستند:
1️⃣ بیستوسوم اردیبهشت
خیلیها میآیند و مدام با طعنه و کنایه میپرسند چرا کتابت را تبلیغ نکردند. تازه چاپ شده بود و انتظار داشتم ناشرم دست کم اشارهای بهش بکند در تبلیغات پر تعداد مجازیاش. تند تند پوستر کتابهای مختلف آمد و مجموعه آثار این آدم و آن یکی و آن یکی پوستر شد روی تلگرام و اینستاگرام ناشر. خبری از کارآگاهان خونسرد و کتابهای قفسه سیاه به قول خودشان نشد.
روز دوم هم رفتم سری به غرفه زدم دیدم اصلاً نه روی پیشخوان هست نه توی قفسهها. پرسیدم کتابم کجاست؟ آوردید؟ گفتند بله، زیر میز است. گذاشتیم اگر کسی خواست میدهیم.
باز جای شکرش باقی بود اگر کسی میخواست میدادند. نویسندگان شکست خوردهایم به هر حال، خود بزرگ بینی جایز نیست. همان زیر میز باشیم جای برخی قلندران تنگ نشود.
البته من اعتراض کردم و خانمی که آنجا بود یک نسخه برداشت گذاشت روی میز. فردایش که رفتم دیدم یک کتاب دیگر رویش گذاشته شده بود. رفتم و برش داشتم.
حالا هم اینجا مینویسم بلکه این تحقیر کمی زهرش کم شود. به قول اون ترانهٔ لس آنجلسی، مثل پروانهای در مشت چه آسون میشه مارو کشت.
2️⃣ بیستوسوم اردیبهشت
قابی بی نظیر از عکاس محبوبم، ژوزف بالتازار که از یک مبارز و جنگجوی قلابی برداشته. قابی که درش خون و جنون یک جا به کار نیستند. تنها چیزی که هست فشار دادن گلوی کفتر کاکل به سر است.
این روزها که من مجلس آرای بلا منازع ادبیات و متکلم وحده هستم ایمان دارم که نویسنده باید در اثرش خون بریزد و چهره زشت واقعیت را نشانه برود. اما خودم و ناشرم میرویم در دنیا میگردیم یک مشت رمان باب پسند تینجر ها پیدا میکنیم میآوریم ترجمه میکنیم، کپی رایت هم که سرش گرد است و درش نون و آبی پیدا نمیشود. خود مترجمهایمان بلدند چطور با مال دیگری داماد شوند.
این روزها من ایمان دارم که باید همه را حذف کرد.
من به اتفاق رفیقم بزرگوارانی هستیم که همه جا هستیم و همه هم باید در مقابل ما کرنش کنند.
من خود خود خود اختناق و استبداد ادبی هستم ولی میروم از پاموک میپرسم نویسنده در وضعیت استبدادی چند چند است؟
هفتهای یکی از نویسندههای جوان باید بلند شود از خودش در مقابل وضعیتی که من ساختم دلقک بسازد که البته خیلی هم مهم نیست. چون هرکس اعتراض کرد میآیم مینویسم شکست خورده و میخواهد تقصیر ما بیاندازد.
پس زرهام را بیاورید تا بپوشم و به جنگ مترسکان برشته گندم زار بروم. ما در کنار هم موفق میشویم تا همه را شکست خورده جلوه بدهیم. پایان این راه دور نیست.
3️⃣ بیستوچهارم اردیبهشت
ما نویسندهایم نه عملهٔ نویسندگی. اگر کتابی منتشر میشه نباید بگذاریم زحمت نویسندهاش پایمال بشه. من کار کردم و این کار نباید از بین بره. اما متاسفانه این اتفاق داره میوفته.
کار من و خلاقیت من رو دارند پایمال میکنند. در مقابل اما عدهای رو با هوچی گری روزنامهنگاری بالا میبرن و از طرف دیگه هم در نبود کپی رایت ناشرها کتابهای تبلیغ و معرفی شده خارجی رو با خیال راحت منتشر میکنن و ما نویسندهها براشون موی دماغ محسوب میشیم. رسماً مزاحم لفت و لیس از امیل زولا و استیو تولتز و دیگران هستیم.
اما تاریکتر میخواهند. تاریکتر از این حتی.
باور کنید کسی که بتواند زحمت من را پایمال کند هنوز به این دنیا نیامده است. پس اگر چند نا نویسنده را دوره میافتید و برای کتابشان تبلیغ میکنید که قلب شکسته منیژه به چاپ چندم رسید و برای فلان خانم آراسته با زد و بند جایزه جور میکنید باید من را هم تبلیغ کنید. اگر نکنید یک نفر باید تاوان بدهد و اگر من چپ گرا هستم، می دانم چطور تاوان لگد مال شدن کار خلاقهام را از یک لیبرال قلابی بگیرم.
صنف کارگران نویسنده هم میتواند به عنوان یک تجربه موفق به این روند نگاه کند.
—------------------------------------------------
آدرس اینستاگرام دانیال حقیقی:
👉🏻 instagram.com/danialhaghighii
با ادبیات حداقل همراه باشید:
👉🏻 https://www.tg-me.com/atleastliteratur
BY حداقلْ کلانشهر
Warning: Undefined variable $i in /var/www/tg-me/post.php on line 283
Share with your friend now:
tg-me.com/AtLeastLiterature/37